عجب ! چه سوال بيطرفانه زيبايي! اينجا روشن شده خيلي بهتره حالا مبارك باشه.
گويا اولين نظر كه خاص سوال باشه رو من دارم مينويسم!
اينطوري فكر كنيم دقيقا در راستاي همون سواله كه خدا چرا ما رو خلق كرد! اون بي اراده ي ما ؛ مارو از عدم به وجود آورد.ما نخواستيم...اما حالا هستيم!
من هميشه وقتي از عذابهاي خدا ترسيدم...اونم بر اثر اشتباه هاي خودم و يا هر وقت از مرگ ترسيدم به اين فكر كردم كه خدا ما رو به پشتوانه محبت خودش بدنيا اورده. بنابراين خيلي ما رو عذاب نخواهد كرد. فقط در محدوده توانايي مون.
بخاطر همين اميرالمومنين هم در دعاي كميل اينو پيش كشيده كه: (... ضعف بدني و رقته جلدي... يعني به ضعيف بودن بدن و نازكي پوستم در برابر آتش مراقبم باش و به من رحم كن.
بنابر اين خودم نتيجه ميگيرم همش كه من خلق شدم نه بخاطر اينكه عذاب بكشم و از عذاب فرار كنم...من خلق شده ام تا به سر چشمه ناب حقيقتي برسم كه برابر با خداست.
و خدا عجب معشوقيه كه در پشت هزار پرده اين لذتو به من داره فقط نشون ميده! و همينطور عجب عاشقيه كه منو همش با هر طريقي كه هست به يادمه و چشمش مراقب!
بنابراين هيچ وقت با خودم فكر نميكنم كه پدر و مادرم چرا منو بدنيا آوردن چون اين مقدمه اين سوال بود و من حدودا جوابشو براي خودم رديف كردم.
يه چيز جالب اينكه همين امروز صبح با خودم گفتم اي كاش بدنيا نيومده بودم...و اين اثر همون رنج براي وجود داشتنه ... يكمي داشتم خودمو دعوا ميكردم ... بخاطر اشتباهاتم...كه چقدر اشتباه ميكنم در زندگي و گويا گاهي لايق بودن و وجود داشتن و طي طريق و به خدا رسيدن نيستم...اما اميدوارم!